- به شیب شب، سرازیرم..

ساخت وبلاگ
چاقو که فرو رفت توی تنم، اون ضعفِ شدید؛ همه‌ی اون درد، یه بخشی‌ش تسلادهنده بود برام، خوشحالم می‌کرد، انگار که میون اون مِه و سرگشتگی، احساس واقعی بودن پیدا کرده باشم، که محو نشدم هنوز اون‌قدر، اون‌قدر که یه چاقو می‌تونه توی تنم بره، تیز کنه یه راست واسه قلبم؛ چاقو که اومد مِه از کله‌م پرید، از چیزی که دورمو گرفته بود؛ چاقو که فرو رفت توی تنم، داشتم می‌مردم و،یادم اومده بود زنده‌م هنوز. +  ۱۴۰۲/۰۹/۱۵ ساعت 4:17   علیّ  |  - به شیب شب، سرازیرم.....ادامه مطلب
ما را در سایت - به شیب شب، سرازیرم.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : drowneddreams بازدید : 9 تاريخ : شنبه 25 آذر 1402 ساعت: 18:52

تازگی‌ها سوسک‌ها را با اسپری خوش‌بوکننده می‌کشم: مغروقِ پاششِ حجمِ غلیظِ رایحه‌ی نرگس، دوست دارم همین‌طور بمیرم؛ انگار توی گیجی آخرم دنیادنیا مزرعه‌ی نرگس را بغل کرده باشم، دراز به دراز افتاده باشم روی نرمی خاک و حالا دسته‌ی نرگس‌های پراکنده که در آسمان بالای سرم جمع شده‌اند، چون پرّ کاهی به لطافت نسیم، نرمی گل‌ها را مثل ملافه روی بستگی پلک‌هام بکشند؛ من آن زیر دارم چکار می‌کنم؟ دنیادنیا را خواب می‌بینم. +  ۱۴۰۲/۰۷/۲۲ ساعت 4:25   علیّ  |  - به شیب شب، سرازیرم.....ادامه مطلب
ما را در سایت - به شیب شب، سرازیرم.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : drowneddreams بازدید : 32 تاريخ : سه شنبه 25 مهر 1402 ساعت: 16:50

یه وقتایی تعجبم می‌گیره؛ خنده‌م، من که هیچ‌وقت دستم نرسید بهت، پس چطور این همه سقوط کردم ازت؟ - به شیب شب، سرازیرم.....
ما را در سایت - به شیب شب، سرازیرم.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : drowneddreams بازدید : 32 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 15:01

طرحِ اژدهای سرخ روی پرچم‌ و روپوش‌هامون، عصر معادن مَفرَغ و طلا، یه دهکده‌ی کوچیک توی جنوب چین که از پایین با تالاب‌های سردِ شاخه‌شاخه احاطه شده و از بالا می‌خوره به جنگل‌های نازکِ نی‌شکر. صدای زنجره و پرنده‌های کوچک‌ رنگی، پیدا شدنِ استخون‌های سوخته‌ی یه گله‌ی کامل گوسفند بالای کوه‌ها بخاطر چنداژدهای منقرض‌نشده‌. پُرشدن هرشبه‌ی جنگل از نور کرم‌های شب‌تاب، درهای کشویی و سقف‌های نوک‌تیز که قبل از رسیدن به آسمون کم آوردن و به هم پیچیده‌شدن، سوسوزدن‌ شبانه‌ی فانوس‌های مستطیلی، نارنجیِ غروب ریخته رو تن قایق‌های مغروق، دمر روی آب؛ خونه‌های پناه‌گرفته در زیر برگ‌های سوزنی، بوی خوشایندِ خاکِ سیب‌زمینی‌های مزرعه‌ی دهکده، تنها قبیله‌ی باقی‌مونده از ریختنِ دیوار چین، رو به انحطاط و زوال، اضطرار همیشگیِ برق چشم‌های منتظرِ دریده‌شدن، یه «زمان» بکر که لجن‌گرفته‌ی تاریخ نشده هنوز، یه حیات دوردست و ناپیدا توی دلِ مادرِ زمین. می‌بُرّه روان نازک گیاهو شیهه‌‌ای که از دندون‌های کُند اسب‌هاشون درمیاد، صفیر می‌کشه سرِ تیرهاشون، صدا دسته‌ی بزرگ کلا‌غ‌ها رو می‌پرونه از سر جنگل؛ شبیه یه خاطره، سر بلند می‌کنم به رفتنشون نگاه می‌کنم، چه پُرشکوهه گاهی سیاهیِ رفتن، خم می‌شم روی سستیِ خالیِ زانوهام، درمیاد صدای لاجونم؛ می‌سوزه اسم کسی توی حنجره‌م، حریرِ رَدای بلندم نشتیِ خونِ گرم می‌شه، لب‌های شما سرخ‌تره حالا یا لباس من خانوم؟ اُریب می‌افتم توی آب‌راه جنوبی، روی قُلوه‌سنگ‌شده‌ی رودخونه، توی کفِ عاصیّ موج که یخ می‌زنه روی پوست زخمی‌م، فتح زمستون می‌شم اون همه حتی اگه نگذره این همه آب از سرم، مرگیِ خونِ غربتی‌م، دوریِ سرانگشت‌های گرم شما؛ یه حیات دوردست و ناپیدا توی دل مادرِ زمین؛ که هیچ‌وقت نمی‌خواست دنی - به شیب شب، سرازیرم.....ادامه مطلب
ما را در سایت - به شیب شب، سرازیرم.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : drowneddreams بازدید : 19 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 15:01

درِ اتاقِ بزرگ‌تون رو که آخرِ سرسرای بزرگ این قصره رو باز می‌کنم؛ روشنیِ ماهِ نو نرم و کم‌رمق و خواب‌آلود، ریخته روی گل‌های فرش. نگارگری‌ها و تصاویرِ روی دیوار دارن یک‌دنیا رو دارن خواب می‌بینن. باریکه‌ای از نورِ خنک ماه، افتاده روی ساق پاتون، کاش من باریکه‌ی نوری بودم که روی ساق پاتون می‌افته. با لباسِ نازکِ پف‌پفی سفید روی بالشت‌های نرم‌ پلک‌هاتون رو بستین، یواش‌یواش نزدیک می‌شم و لب‌هام رو نزدیک می‌کنم به لطافت روی دست‌هاتون. می‌بوسمشون‌ آروم؛ انگار که بخوام از چشم دنیا، برای همیشه،همین‌جا مخفی کنمشون. +  ۱۴۰۲/۰۵/۱۱ ساعت 2:7   علیّ  |  - به شیب شب، سرازیرم.....ادامه مطلب
ما را در سایت - به شیب شب، سرازیرم.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : drowneddreams بازدید : 29 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 15:01

سرخی غروب رو توی ساحل دویدم. بهار، توی هوا افتاده بود به مرطوب شدن، کنار درخت‌هایی که نمی‌دونم اسمشون چی بود می‌دویدم و مستی‌م حد نداشت از بوی گل‌ها، بو اون‌قدر زیاد بود که وقتی با دهن نفس می‌کشیدم حس می‌کردم دهنم طعم گرفته. خسته که شدم خودم رو توی گام‌های بعدی انداختم زمین، دردم گرفت یکم، دمر شدم توی ساحل، نگران نفس کشیدنم نبودم، نگران نبودم که شن بره توی بینی‌م چون خاک، رطوبت زیادی گرفته بود و سفت شده بود. پشت به دریا، با هیبتی مُرده‌وار دمر شده بودم و به جنگل نگاه می‌کردم، با پلک‌های سنگین و گرمیِ لزجِ خاکِ ساحل که نیمه‌ی چپ صورتم رو در بر گرفته بود، بالای سرم باز، یه شهاب دنباله‌دار کوچیک، می‌خواست خودش رو به پهنه‌ی آبی بزنه، نمی‌دونم به کجای جهان، نمی‌دونم کجای اقیانوس، نمی‌دونم کجای جغرافیای امن من که مهم هم نبود انگار، که احساس می‌کردم همه‌جا آرام‌گاه و پناه‌گاه من خواهد بود، حس می‌کردم بزرگ‌تر ازونم که مرگ بتونه پیدام کنه. آماده‌ی داستان بودم، پذیرای همه‌چیز، پذیرای نگاه خیره‌ی خودم به سمت جنگل که نمی‌دونستم چه زمانی بالاخره، بی‌پلک می‌شه و چشم‌هام، گم می‌کنن نگاهم رو توی سبزی پررنگِ جنگل، نمی‌دونستم که کی کم می‌آرم نوازش سمت چپ گونه‌مو از دست‌هات، که کجا به پهنه‌ی آسمون می‌خوره این روح دنباله‌دارِ کوچیک، توی اون لحظه، هیچ چیز مهم نبود و موکداً، نمی‌خواستم لحظه‌ای‌ش رو از دست بدم؛ مرگیِ خواب بودم، خسته‌ی همه‌چیز. با هر موج، پلک‌هام سنگین‌تر می‌شدن توی رگ‌هام، احساس می‌کردم که،اقیانوسم. +  ۱۴۰۱/۱۲/۱۰ ساعت 2:32   علیّ  |  - به شیب شب، سرازیرم.....ادامه مطلب
ما را در سایت - به شیب شب، سرازیرم.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : drowneddreams بازدید : 71 تاريخ : پنجشنبه 11 اسفند 1401 ساعت: 13:08

می‌دوم سمت تو؛ با صدای راکد خونم. - به شیب شب، سرازیرم.....
ما را در سایت - به شیب شب، سرازیرم.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : drowneddreams بازدید : 63 تاريخ : سه شنبه 25 بهمن 1401 ساعت: 17:43

مرا می‌کشند یک‌روز، خیالت را، خون از دورها عبور می‌کند، از همه‌ی آسمان؛ کجا خواب ماندی ای مطلع فجر من؟ با من بخند مادر، بهم، با مغربانِ مُسری به شرقم، از همه‌ی خیابان‌هایی که قرار بود تا مردن ما،
ادامه داشته باشند.

+  ۱۴۰۱/۱۰/۱۰ ساعت 17:49   علیّ  | 

- به شیب شب، سرازیرم.....
ما را در سایت - به شیب شب، سرازیرم.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : drowneddreams بازدید : 65 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 20:24

می‌آید جلو که بغلم کند، می‌آید جلو که بهم بگوید دوستم دارد. می‌گوید:«سراب.» دهنم خشک می‌شود. - به شیب شب، سرازیرم.....
ما را در سایت - به شیب شب، سرازیرم.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : drowneddreams بازدید : 57 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 20:24

چفت و بست کلماتم را از دست داده‌ام، جمله‌ها نمی‌چرخند جمله‌ها وا می‌روند توی دهانم، هیچ ایده‌ای ندارم که قرار است چه بگویم، بگذار فکرم را جمع کنم حداقل؛ خودم را که نمی‌توانم. پیش‌ترها فکر می‌کردم جهان، آمیزه‌ای‌‌‌ست از اندوه مداوم و شادی ممتد، دوام داریم و امتداد می‌یابیم به سمت مقصدی که با ما بازی می‌کند، رخ نشان نمی‌دهد و خودش را توی پیچ بعدی گم می‌کند. احساس می‌کنم به طرز گریه‌‌داری دوام دارم و، به چیزی هم ادامه نمی‌دهم؛ امتداد نمی‌یابم، نشسته‌ام روی تراس و نمی‌دانم سیاه‌مستی‌ام از گریه‌های ده‌دقیقه‌ی پیش است یا تلخی چیزی مرا گرفته و آرام تکانم می‌دهد، گهواره‌ی خودم هستم؛ کودکی که با تقلاّ کردن -درجا زدن- سعی کند بلند شود برود بیرون «زمان» را پیدا کند و هرطور که شده، با گریه‌های سرخوشانه صدا را آرام، مثل زوزه‌ی حیوانی یخ‌زده مثل چخماقِ متراکمِ از خود رهاشده به ته حنجره‌اش جرقه کند آن‌ قدر که گونه‌هایش گُر بگیرند و بعد، با آبِ دهانِ بین دو لبان کش‌آمده‌ی وسطِ گریه بخواهد آن را متوقف کند، که بخواهد خودش را توی همین کالبد نگه دارد آرام و امن و خوابالود، که بخواهد با همین جثه‌ی کوچک، در جلوی جهانی که می‌خواهد بدن کوچکش را زیر بگیرد ایستادگی کند، ایستادگی جوانه‌ی تُردساقه‌ای مقابل دیوارِ هیولاواری که نهایتش از، خاوران و باختران آشکار نیست و تا آسمان بالا رفته، آسمان کبود آسمان ابرهای پُر آسمان هفت‌گریه آسمان لاجوردی آسمان ناظر به زمین آسمان صبور؛ دیوارهای رو به رو تا آسمان بالا رفته‌اند، تا زیر دست‌های خدا.. خدا، فقط نظاره‌گر است. تاریک است و تنها چیزی که می‌شنوم، صدای آذرخش‌هایی‌‌‌ست که دارند پشت دیوار نور می‌گیرند، چرا حس می‌کنم بنفش‌اند؟ نشسته‌ام روی تراس، روی تراسی که وجود - به شیب شب، سرازیرم.....ادامه مطلب
ما را در سایت - به شیب شب، سرازیرم.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : drowneddreams بازدید : 57 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 20:24